آن چیز یا آن کس که آتش افشاند. - طیارۀ آتش فشان، کشتی که با آن نفت و آتش بدشمن می افکندند: مرکبی دریاکش و طیاره ای آتش فشان گه نشیب و گه فراز و گاه وصل و گاه نای. منوچهری. - کوه آتش فشان و آتش افشان، کوهی که از دهانۀ آن آب سیه و آتش و خاکستر سوزان بیرون جهد. برکان
آن چیز یا آن کس که آتش افشاند. - طیارۀ آتش فشان، کشتی که با آن نفت و آتش بدشمن می افکندند: مرکبی دریاکش و طیاره ای آتش فشان گه نشیب و گه فراز و گاه وصل و گاه نای. منوچهری. - کوه آتش فشان و آتش افشان، کوهی که از دهانۀ آن آب سیه و آتش و خاکستر سوزان بیرون جهد. بُرْکان
آتشین: با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی آه آتشناک و سوز سینۀ شبگیر ما؟ حافظ. - آتشناک کردن آتش زنه،بیرون کردن آتش از وی: اوری الزند، آتش ناک کرد آتش زنه را. (زمخشری)
آتشین: با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی آه آتشناک و سوز سینۀ شبگیر ما؟ حافظ. - آتشناک کردن آتش زنه،بیرون کردن آتش از وی: اوری الزند، آتش ناک کرد آتش زنه را. (زمخشری)
مانند آتش. زود بالاگیرنده و زود فرونشیننده: اسکندر مردی بود که آتش وار سلطانی وی نیرو گرفت و بر بالا شد روزی چند سخت اندک و پس خاکستر شد. (تاریخ بیهقی)
مانند آتش. زود بالاگیرنده و زود فرونشیننده: اسکندر مردی بود که آتش وار سلطانی وی نیرو گرفت و بر بالا شد روزی چند سخت اندک و پس خاکستر شد. (تاریخ بیهقی)
آتش دان به خواب، زنی بود که خدمت خانه کند، اما اگر آن آتش دان آهنین بود، دلیل کند که آن زن از خویشان اهل آن خانه بود و اگر آتش دان چوبین است، دلل کند که آن زن از خویشان اهل آن خانه نبود و از اهل نفاق بود. اگر آتش دان از گل است، دلیل کند که آن زن از اهل گردنکشان باشد، و از مشرکان نیز بود - محمد بن سیرین دیدن آتش دان به خواب بر دو وجه است: اول: زن خادمه، دوم: کنیزک.
آتش دان به خواب، زنی بود که خدمت خانه کند، اما اگر آن آتش دان آهنین بود، دلیل کند که آن زن از خویشان اهل آن خانه بود و اگر آتش دان چوبین است، دلل کند که آن زن از خویشان اهل آن خانه نبود و از اهل نفاق بود. اگر آتش دان از گل است، دلیل کند که آن زن از اهل گردنکشان باشد، و از مشرکان نیز بود - محمد بن سیرین دیدن آتش دان به خواب بر دو وجه است: اول: زن خادمه، دوم: کنیزک.